داستان زندگی و خاطرات پروفسور حسابی
«معزالسلطنه» پدر خانواده حسابی، با عنوان نماینده دولت ایران به بیروت اعزام میشود اما بعد از چند ماه همسر و فرزندان خود را همان جا رها میکند و با یکی از زنان درباری به نام همدم الدوله که از خانواده سلطنتی قاجار بود، ازداواج میکند. او سعی کرد طبق خواسته همسر تازه اش آن ها را از دور و بر خویش پراکنده کند تا بتواند در دربار صاحب پست و مقام بالاتری شود. او مدتی بعد نیز پیشکار خود را میفرستد و به خانواده اش اطلاع میدهد که باید محل مسکونی شان را که در سفارت است ترک کنند و از مبلغی که بطور ماهیانه دریافت می کردند نیز محروم خواهند شد.
بعد از آواره شدن همسر و دو فرزند معزالسلطنه آن ها به کمک حاج علی -مستخدم سفارت- در یکی از اتاق های ته باغ سفارت که متعلق به سرایدار بود، مستقر می شوند و به کمک حاج علی بطور موقت از آوارگی نجات پیدا می کنند. اما بیمهریهای پدر همچنان ادامه دارد. مادر فداکار محمود حسابی از حاج علی می خواهد مدرسه ای برای فرزندان او بیابد تا ان ها آواره کوچه و خیابان نباشند. حاج علی مدرسه کشیشان فرانسوی را که شبانه روزی بود به آن ها معرفی می کند. اما آن مدرسه جای مناسبی برای محمود حسابی و برادرش نیست ...
برای مطالعهی بیشتر به ادامه مطلب بروید
این مطلب را به اشتراک بگذارید:
ادامه مطلب
بازدید : 129
امتیاز : | نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |