یه سبد خوراکی همیشه در آشپرخونه اداره وجود داشت.
اگر کسی دلش میان وعده می خواست بر می داشت و پولش رو می انداخت داخل جعبه.
ماه به ماه می اومدند پولها رو بر می داشتند و جعبه رو پر از خوراکی جدید می کردند.
...
به ادامه مطلب بروید
گاهی مثلا دو سه دلار پول کم میاومد، کسی خوراکی برداشته بود و پول خرد همراه نداشت و فراموش کرده بود که بعدا پول رو بده.
رییس قبلی بدون سر و صدا این پول رو از جیبش میداد و هیچ وقت هم اعلام نمیکرد که پول کم اومده و کسری همیشه در حد همین دو سه دلار بود. گاهی هم پول زیاد میاومد که معلوم بود کسی قرضش را پس داده.
رییس جدید، در پایان اولین ماه کاری وقتی متوجه شد که چند دلار پول کم اومده، به منشی گفت که به همه ایمیل بزنه که چند دلار پول کم اومده و تا فردا هر کسی که خوراکی برداشته و پولش را فراموش کرده بده پول رو بگذاره سر جاش و گرنه ما باید از جیبمون بدیم.
نتیجه؟ ماه بعدی کسری پول شد 10 دلار. ماه بعد 20 دلار. و ماه بعد 25 دلار. در نهایت تصمیم گرفتند کلا جعبه رو بردارند.
حالا بقیه هم فهمیده بودند که عدهای هستند که خوراکی برمیدارند و پول نمیدند. حالا آدمهای بیشتری اینکار را میکردند.
پل اعتماد به همین راحتی با انگشت اتهام به سمت یکدیگر گرفتن، شکست و از بین رفت.
گاهی وقتها همین اینکه عدهای بفهمند جمعی (هر چند کوچک) هستند که قانون را رعایت نمیکنند و از شرایط سوءاستفاده میکنند
باعث میشه اونها هم قانون را رعایت نکنند و اونها هم یاد بگیرند که میشه از اعتماد سوءاستفاده کرد.
پ.ن:به همین راحتی شاید توی مدت چند ماه یه جامعه رو گند برمیداره.چون همه فکر میکنن اون یکی دزده
#هومن_مزین
منبع: کانال تلگرامی کتابدونی
این مطلب را به اشتراک بگذارید:
بازدید : 233
امتیاز : | نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5 |